چهل سالگی عمر
چل سال رنج و غصه کشیدم و عاقبت | تدبیرما به دست شراب دو ساله بود |
(حافظ)
مانند ناصر خسرو به خود نهیب می زند که:
بیدا شو از خواب خوش ای خفته ی چل سال | بنگر که زیارانت نماندند کس ایدر |
دوره بندی عمر و احساس و پندار ما ایرانیها در کار زندگی از چیزهایی است که با عقیده و سنت ژاپنیان بسیار نزدیک است. بینش ما از چهل سالگی که اوج برآمدن و نیز سرآغاز نشیب راه زندگی است، و هم گرامیداشت این شمار از هستی گذرایمان برای از سرگذراندن روزگار تلاش و شاید که نزدیک شدن به سرچشمه ی مال، بهترین نمونه ی این پندار همسوی است.
در بارآمدگی مرد در چهل سالگی، سخن عنصرالمعالی در قابوسنامه گویا و استوار است:«در کتابی خواندم که: مردم تا سی و چهار ساله هر روز بر زیادت باشد بقوت و کیب، و پس از سی و چهار ساله تا به چهل همچنان بیاید، زیادت و نقصان نکند، چنانکه آفتاب میان آسمان رسد بطی السیر بود تا فرو گشتن.»
نظر دیگر اندیشمندان درباره چهل سالگی
اندیشمندان و سخن سرایان ما از اوج و بارآمدگی آدمی در چهل سالگی بسیار گفته اند.حافظ شیرازی
حافظ این سال را هنگام رسیدن به کمال نفسانی می بیند:علم و فضلی که بچل سال دلم جمع آورد | ترسم آن نرگس مستانه بیغما ببرد |
مولانا
مولانا برتبه شدن سالهای گرانبهای زندگی دریغ می بارد:گرنه موشی مزد در انبان ماست | گندم طاعات چل ساله کجاست؟ |
باز، در شعر و مثل فارسی آمده است که «چهل ساله با آزمایش بود».
خاقانی
در همین سالها است که خاقانی به حقیقت درویشی می رسد:پس از سی سال روشن گشت بر خاقانی این معنی | که سلطانیست درویشی و درویشی است سلطانی |
چینیان، مرد را تا چهل ساله نشده است، دانا و آزموده نمی شناسند. گفته اند: "در چین تا پادشاه به چهل سالگی نرسد نمی تواند به تخت شاهی نشیند، چون چینیان معتقدند که در این سن آدمی در آزمایش های زندگی پخته و آزموده شده است."
نیز، در کتاب الفهرست در سخن از چین و آنسوی آن می خوانیم: "پادشاه کسی را بامارت یا کاری نمی گمارد، مگر آنکه چهل سال داشته باشد و از آن کمتر نباشد، و بیشتر از هر جایی عدالت در آنجا گسترش دارد."
چهل سالگی از نظر بین المللی
در ژاپن، از دیرباز سالهای چهل، پنجاه، شصت، هفتاد، هشتاد و نود زندگی را جشن می گرفتند. این رسم که ننگا (بکسر نون اول، به معنی جشن سالگرد) نامیده می شود، از چین آمد و از دوره ی تاریخی نارا (سده ی هشتم میلادی) در سرزمین آفتاب جا افتاد، اما از دوره ی تاریخی آشی کاگا (سده های چهارده تا شانزده میلادی) شصت و یکسالگی، هفتاد و هفت سالگی و هشتاد و هشت سالگی را جشن گرفتند.امروزه این هر دو رسم کم و بیش بازمانده است و در گوشه و کنار این سرزمین مردم هنوز سالگردهای زندگی را گرامی می دارند. نخستین "ننگا" هنگامی است که کسی به چهل سالگی می رسد. ژاپنی ها چهل سالگی را سرآغاز پیری می دانستند و آن را "شورو" (آغاز پیرسالی) می خواندند.
چنین اندیشه شاید از اینجا آمده که در روزگار گذشته، دختران و پسران در همان سالهای نوجوانی کانون خانوادگی برپا می ساختند و تا چهل سالگی دارای فرزندان و شاید نوادگان بودند و در کار و زندگی به آنجا که باید رسیده و" آرد خود را بیخته و الک خویش را آویخته" بودند.
چنین بود که مرد در این هنگام "اینکیو" می شد، یعنی که از دنیا دست می شست. در تاریخ ژاپن می بینیم که بسیاری از امپراتوران در این سالها از کار کناره گرفته و به زندگی رهبانی روی آورده اند.
اما چینی ها بینش دیگری داشتند که در اندیشه ی کنفوسیوس (552 تا 479 پیش از میلاد) نمایان است. او می گوید: "در چهل سالگی، آدمی دیگر از راه بدر نمی شود."
در اندیشه ی ژاپنی ها نیز دانش و تجربه اندوزی بنیادین تا چهل سالگی برازنده و بایسته ست. کنکو (بکسر کاف اول)، فرزانه مرد ژاپنی، در کتابش بنام "چوره زوره گوسا" نوشته ی حدود سال 1330 میلادی، که از برگهای جاویدان ادب ژاپن است و آنرا کتاب گلستان ژاپنی "دانسته اند، می گوید: اگر مردی پس از چهل سالگی پنهانی با لداری باشد، او را نمی توان سرزنش کرد. آما آشکارا سخن گفتن او از آن یا فاش گفتن داستان بوس و کنارش یا دیگران با زیبارویان، ناشایست است و نه برازنده ی او.
چیزی ناخوشایندتر از دیدن یا شنیدن این نیست که مرد میانسالی با جوانها در آمیزد بخواهد که در بازی و سبکسری آنها همراه شود و با سخن گفتن از این چیزها به شور شادی در آید...»
این مثل فارسی هم که گوید: «مرد چهل ساله تازه اول چل چلیش است، «به پسندی جوانی کردن در میانسالی و پیری اشاره دارد.
گفتنی است که کنکو، که نام اصلیش اورابه (یوشیدا)- نو- کانه یوشی بود، خود در چهل سالگی از هایهوی زندگی کناره گرفت و به دیری بودایی پناه برد و مانده ی عمر را به اندیشیدن و نوشتن گذراند.
در نگونسار شدن کار آدمی در روزگار پیری، سخن عنصرالمعالی گویا است: "و چنان دان که ترا نگذارند که همی باشی، چون حواسهای تو از کار بیفتد در بینایی و در گویایی و در شنوایی و در بویایی و در لمس و ذوق همه بر تو بسته گردد، نه تو از زندگانی خویش شاد باشی و نه مردم از زندگی تو[و] بر مردمان و بالی گردی، پس مرگ از چنان زندگانی به. اما چون پیر شدی از محال جوانی دور باش که هر که بمرگ نزدیک تر بود باید که از محال جوانی دورتر بود. مثال عمر مردمان چون آفتابست و آفتاب جوانان در افق مشرق بود و آفتاب پیران در افق مغرب، و آفتاب که در افق مغرب بود فر رفته دان...» "نیز گفته است که مرد "از چهل سالگی تا پنجاه سال هر سالی در خویشتن نقصانی بیند که بار ندیده باشد. و از پنجاه سال تا به شصت سال هر ماه در خویشتن نقصانی بیند که در ماه دیگر ندیده باشد. و از شصت سال تا هفتاد سال هر هفته در خویشتن نقصانی بیند که هفته ی دیگر ندیده باشد. وز هفتاد سال تا هشتاد سال هر روز در خود نقصانی بیند که دی ندیده باشد و اگر از هشتاد بر گذرد هر ساعتی دردی و رنجی بیند که در ساعت دیگر ندیده باشد. و حد عمر چهل سالست چون چهل سال تمام شد بر نردبان پایه دیگر راه نیست همچنانکه بر رفتی فرودآیی".
اندیشمندان شرق نهایت طبیعی عمر آدمی را کم و بیش هفتاد سال می دانستند و می گفتند که چون کسی از هفتاد سالگی بگذرد، فرتوتی و بیماری و درد و رنج با او همراه خواهد بود. راوندی در راحه الصدور می نویسد: "هر بنی آدمی را غایت عمریست که بدان اجل فراز آید و صحیفه ی عملش در آن برسد...
ز هفتاد بربگذرد بس کسی ز دوران چرخ آزمودم بسی | وگر بگذرد، آن همه بدتریست بر آن زندگانی بباید گریست |
چهل سالگی از نگاه نظامی
این پندار در تاریخ اندیشه و ادب ایران هم بیگانه نیست، چنانکه نظامی می گوید:نشاط عمر باشد تا بسی سال | چو چل آمد فرو ریزد پر وبال |
چهل سالگی از نگاه فردوسی
و فردوسی هراس مرگ را با این هنگامه زندگی همراه می بیند:چو سال جوان بر کشد بر چهل | غم روز مرگ اندر آید بدل |
چهل سالگی از نگاه سعدی
هم او گفته است: "جوانان را ارجمند دار. از کجا دانی که آنها روزی بپایه ی تو نخواهند رسید؟ اما، اگر مردی به چهل یا پنجاه سالگی رسیده و هنوز نامی بهم نرسانده باشد، بگمان من شایسته ی ارج داشتن نیست". این سخن را سعدی هم گفته است:اگر چل ساله را عقل و ادب نیست | بتحقیقش نشاید آدمی خواند |
(حکایت 11 از باب هفتم گلستان)
"مردی بچهل سال مرد گردد و از صد یکی شایسته آید". پس از این سالها، دیگر کسی را امید باروری نمی توان داشت. هم غزالی گوید:" اسبی را که در چهل سالگی رسم علوفه نهند برای میدان قیامت خوب باشد". یا"، اسبی را که در چهل سالگی سوغان گیرند، میدان قیامت را شاید". (امثال و حکم دهخدا) باز، به سخن سعدی:
چو دوران عمر از چهل درگذشت | مزن دست و پا کابت از سر گذشت |
چهل سالگی در غزل حافظ
حافظ اشاره ای لطیف به این معنی دارد:چل سال بیش رفت که من لاف می زنم | کز ساکنان دیر مغان کمترین منم |
در فرهنگ اسلامی و ادب پارسی، چهل از شماره های رمزی است. چهل بامداد، چهل صبح، چهل صباح یا چهل صبوح اشاره دارد که خداوند خاک آدم را در چهل روز سرشت. نیز، چهل سال ماتم و بخشایش خواستن آدم پس از رانده شدن از بهشت، چهل سال سعی موسی در بیابان طلب ،نمونه هایی از معنی رمزی چهل است.
چهل سالگی از نگاه نظامی
در طوطی نامه از آثار قرن هشتم هجری درباره ی مراحل عمر چنین آمده است:«چون عمر من به چهل و پنجاه رسد، پس از آن دولت چه فایده کند و از آن مملکت چه بهره توان ستد که حکما فرموده اند: بهار عمر و زندگانی تا چهل سال بیش نیست و موسم عیش و کامرانی تا بدین غایت بیش نه، و هر چه ازین تجاوز کند، و ازین مقام بگذرد، گلشنی باشد بی جوی و گلزاریست بی بوی، چنانکه گفته اند.
پس پنجه نباشد تندرستی بصر کندی پذیرد، عق سستی | چو شست آمد، نشست آمد پدیدار چو شد هفتاد، افتاد آلت از کار |
به هشتاد و نود گر در رسیدی بسا سختی که از گیتی کشیدی | وز آنجا گر به صد منزل رسانی بود مرگی به صورت زندگانی |
عنصر المعانی در اندوه پیری گوید: "جوانان را امید پیری بود و پیر را جز مرگ امید نباشد... غله چون سپید گشت اگر ندروند ناچار خود بریزد... کان میوه که پخته شد بیفتد ز درخت."
در سالهای پیشرفته ی زندگی، ژاپنی ها سالگرد شصت، هفتاد و هفتاد و هفت سالگی را ارجمند می دارند. در تقویم ژاپنی، بالگوی چینی، هر سال روی یکی ازدوازده حیوان می گردد،و سال سیزدهم دوباره همان حیوان می آید. در هر دوره دوازده ساله هم سالها روی یکی از پنج عنصر- گیاه یا چوب، آتش، خاک، فلز و آب- (که چینی ها و ژاپنی ها بجای چهار عنصر دارند) می گردد. اینچنین، دوره ی شصت ساله ای ساخته می شود، و سال شصت و یکم باز سال همان حیوان و همان عنصر است.
ازینجاست که هنگامی که کسی به شصت سالگی می رسد، جشن می گیرند و اینرا کان رکی (بکسر «ر») یا سالگرد می گویند. قدیمی ها بر این باور بودند که کسی که به "کان رکی" می رسد از نوپای به کودکی می گذارد، یا تولدی تازه دارد ،پس ،فرزندان و نوادگان برای او جشن بزرگی می گیرند. سالها پیش رسم بود که شصت سالگان در این روز جامه ی قرمز در بر می کردند و کلاه قرمز می گذاشتند، همچنانکه نوزاد را با پارچه ای قرمز می پوشاندند.
امروزه هفتاد سالگی را بیشتر ارج می نهند. هفتاد سالگی در ژاپن معنی و اهمیت خاص دارد و به آن "کوکی" می گویند، و فرزندان و نوادگان زن یا مرد هفتاد ساله برایش جشن بزرگی برپا می دارند که "کوکی- نو- ایوای" نامیده می شود. در این روزگار که میانگین عمر ژاپنی ها به هشتاد سال نزدیک شده است، مردم هنوز یاد قدیم رادارند که کمتر کسی به هفتاد سالگی می رسید. در شعری منسوب به فردوسی هم آمده است:
چو عمرم بنزدیک هفتاد شد | امیدم بیکباره بر باد شد |
"توء- فوو" شاعر نامدار چنین در سده ی هشتم گفته که "از دیرباز، هفتاد سالگی برای آدمی سن نادری بوده است." این بود که در چین، هفتاد سالگی را "سن نادر از دیرباز" نامیدند. ژاپنی ها با گرفتن این اصطلاح چینی، هفتاد سالگی را "کوکی" خواندند، که با دو نشانه ی نگارشی چینی، یکی بمعنی "دیرباز" و دیگری به معنی "نادر" نوشته می شود.
جشن هفتاد و هفت سالگی که ژاپنی ها آن را "کی نو چی نو ایوای" می گویند، برایشان معنی و اهمیتی بیشتر از هفتاد سالگی هم دارد.
چهل سالگی از نگاه شرق زمین
شاید که در اندیشه و ادب شرق دور، حقیقت و طبیعت زنگی پیری را آسانتر می پذیرند. در سوی دیگر شرق، در دیار ما، بسیارند کسانی که با از دست رفتن جوانی بر عمر رفته و زندگی بیهوده دریغ آورده اند. کسانی در پنجاه سالگی خود را گرفتار بندهای زندگی می بیند:ستور وار بدینسان گذاشتم همه عمر که برده گشته ی فرزندم و اسیر عیال | به کف چه دارم ازین پنجه شمرده تمام؟ شمارنامه ی یا صدهزار گونه و بال |
دریغ فر جوانی، دریغ عمر لطیف دریغ صورت نیکو، دریغ حسن و جمال | کجاشد آنهمه خوبی، کجاشد آنهمه عشق کجا شد آنهمه نیرو، کجا شد آنهمه حال |
گذاشتیم و گذشتیم و بودنی همه بود شدیم و شد سخن ما فسانه ی اطفال | آیا کسایی پنجاه بر تو پنجه کشید بکند بال ترا زخم پنجه و چنگال |
بازگردیم به نیمه راه زندگی، ژاپنی ها مرد میانسال را جدا از سرآمدن جوانی و رو به کاستن و سستی نهادن نیروی تن و جان، بیش از همیشه و هر کس نشانه ی تیر قضا و آسیب روزگار هم می بینند، و چهل و دو سالگی را از بدشگون ترین سالهای زندگی می دانند.
برای ژاپنی ها، از زن و مرد، سالهایی از زندگی شان پر بیم و نامبارک است، و گمان دارند که در این هنگامه اگر پرهیز و مدارا و آهسته کاری در زندگی پیشه نسازند و بلا و بدبختی و بیچارگی، و بسا که مرگ، بسراغشان آید. این کمینگاههای بد روزگار برای مردها در بیست و پنج سالگی، چهل و دو سالگی و شصت و یک سالگی، و برای زنها در نوزده سالگی و سی سه سالگی آنهاست. این سالها از زندگی مرد یا زن را "یاکودوشی" می گویند. "یاکو" بمعنی بلا و بدبختی و "دوشی" یا "توشی" بمعنی سن است. این سالها برابر تقویم کهنه (قمری) ژاپن شمرده شده و در شمار سال خورشیدی دو سال کمتر است.
اینجا هم بار مردها سنگین تر است و بیچاره آنها سه هنگامه ی بدبیاری دارند و زنها دوبار از همه ی این "یاکودوشی" ها، 42 سالگی برای مردها و 33 سالگی برای زنها پر بیم ترین است. به آنهایی که به این سالها می رسند، سفارش می شود که هوای کار خود را خوب داشته باشند، خود را تندرست نگهدارند و بویژه از دست زدن به هر کار تازه یا روانه شدن به سفر بپرهیزند. این سالها را "هون- یاکو" یا سالهای براستی پر خطر می دانند. بارها از دوستان ژاپنی شنیده ام که گرفتاریها یا پیشامدهای ناخوش زندگی را از "یاکودوشی" دانسته و نگرانی و بیتابی نشان داده، یا که با از سرگذراندن این سال آسوده گشته و شادی نموده اند. در سالهای پیش و پس از "یاکودوشی" هم که "مائه یاکو" (پیش از خطر) و "اتویاکو" (پس از خطر) خوانده می شود، بلا و بدبختی را کم و بیش مقدر می دانند.
مانند عقیده و عادت ما ایرانیها که اگر چشم زخم اند کی به کسی یا خانواده برسد، چنانکه یکی زخم کوچکی بردارد یا چیز گرانبهایی در خانه بکشند، می گوییم که "رفع قضا و بلا بود"، ژاپنی ها هم اگر کسی در سال "یاکودوشی" خود آسیب اندکی ببیند یا یکی دو هفته بیمار و بستری شود و بهبود پیدا کند، همه خوشحال می شوند که بدبختی باین مایه از سر او گذشته است، و بشادمانی رفع قضا و بلا جشنی می گیرند.
بیشتر ژاپنی ها هنگام "یاکودوشی" به معبد بودایی یا زیارتگاه شینتو (آیین باستانی ژاپن) در محله ی خود یا به یکی از نیایشگاههای بزرگ و معروف، مانند زیارتگاه "ایسه"، که وقف نیاکان خاندان امپراتور ژاپن است، می روند و دعا یا تعویذی هم از آنجا برای جلو گرفتن از پیشامد بد در اینسال می گیرند. گاه، دوستانشان نیز به زیارتگاه می روند و تندرستی و نیکروزی او را به نیایش می خواهند، و برایش دعا و طلسم می گیرند. نیز رسم است که خانواده در اینسال غذای نذری که «زینزای» نامیده می شود، می پزند و از آ« به دوستان و همسایه ها می دهند و عقیده دارند که اگر بدبختی و شکست و ناخوشی ای در "یاکودوشی" مقدر باشد، میان همه ی این مردم بخش شود و بدینسان بدبیاری هر کدام از آنها اندک باشد.
در سالهای پیش رسم بود که کسی که در سن "یاکو" یا خطر است، چند تکه از لباسها یا چیزهایش را در دشت و کوهستان دور بیندازد تا اینها بدبختیرا با خود ببرند. دور انداختن دانه های سبز شده برای سال نو در روز سیزده نوروز، که می گفتند باید بیرون شهر و آبادی و در آب روان انداخت، برای ما ایرانیها هم چنین زمینه ای داشت.
سخن آخر
هراس از بدآوردن و گرفتاری سخت پیدا کردن در این گذرگاههای عمر بی پایه و مایه ای هم نیست، زیرا که این سالها چه برای مرد و چه برای زن، دوره ی مهمی از زندگی است و احوال فردی و اجتماعی آنها در این هنگام رو به دگرگونی می رود. امروزه بیشتر مردها در 25 سالگی آماده ی کار و زندگی می شوند،درس خواندن را به پایان می رسانند و پا به اجتماعی می گذارند، و سپس در چهل یا چهل و دو سالگی هم به اوج رشد و بارآمدگی خود می رسند.در سن 60 نیز فرود و سراشیب آنها آغاز می شود. برای زنها نیز 19 سالگی هنگامی است که حالت زنانه پیدا می کنند و آماده ی زناشویی می شوند، و در 33 سالگی هم کمال شگفتگی خود را می یابند. چنین است که رسم "یاکودوشی" به اینان هشدار می دهد که آگاهانه و سنجیده کار کنند و از شتابزدگی و بی بند و باری بپرهیزند تا مگر از کمینگاه حادثه بسلامت بگذرند، که بسخن حافظ:
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان | بلا بگردد و کام هزار ساله برآید |
پی نوشت
1- قابوسنامه، باهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1364 (چاپ سوم)، ص 60
2- بسحق اطعمه (شکمباره) هم چنین دریافته است:
پس از چل سال روشن گشت بر بسحق این معنی
که بورانی است بادنجان و بادنجانست بورانی
3- از دریای چین تا دریای پارس، احمد اقتداری، نشر تحقیق و انتشار مایل حمل و نقل ایران، تهران، 1364، ص 32.
4- الفهرست، ابن القدیم، ترجمه محمدرضا تجدد، نشر امیرکبیر، 1366 (چاپ سوم)، ص 628
از روال سخن ابن الندیم بر می آید که شاید این شرح او درباره «سیلا» (شیلا) یا کره امروز است.
5- Mock Joyas Things Japanesc Tokyo News Service 1958, PP. 112-13
6- مکالمات کنفوسیوس، کتاب نهم، اندرز 22، از کتاب زیر ترجمه شد:
- Analects, Arthur Valey (tr) George Allen & Unwin, London, 1938.
7- اشاره است به حدیث: «خمرت طینة آدم بیدی اربعین صباحاً،سرشتم گل آدم را با دوست خود در چهل بامداد:
خاک ما گل کرد در چل بامداد بعد از آن جان را در او آرام داد
(منطق الطیر عطار)
گل پیکرت را چهل بامداد به دست خود از راه حکمت سرشت
(ابن یمین)
خاک چهل صباح سرشتی به دست صنع خود بر زبان لطف براندی ثنای خاک
(خاقانی)
از یک صبح آن به من رسیده کادم به چهل صباح دیده
(تحفه العراقین)
بسرشت به چل صباح ایزد گل تو کز صبر خمیر مایه گیرد دل تو
(اهلی شیرازی)
کز برای پخته گشتن کرد آدم را اله در چهل صبح الهی طینت پاکش خمیر
(سنایی)
ساقی یی کردی بشر را چل صبوح زان خمیر اندر خمارم روز و شب
(مثنوی و مولوی)
(به نقل از فرهنگ تلمیحات، سیروس شمیسا، انتشارات فردوس، تهران، 1366)
8- چل سال چشم آدم در عذر داشت ماتم... (مولوی) (بنقل از همانجا)
9- "موسی کلیم در تپه ی مجاهدت می رفت در چهل فرسنگ چهل سال بماند". (مقامات حمیدی) (به نقل از همانجا)
10- چوره زوره گوسا، قطعه ی 113، ترجمه شده از متن زیر:
Essaya in Idleness. The Tsuezareeusa of k enko. Donald Deener. Colunbia univ. NY, 1967.
11- "چلچلی خلی و دیوانگی باشد و مراد این مثل آن. که مرد در چهل سالگی هنوز جوان و مایل به زنان باشد" (امثال و حکم دهخدا)
12- قابوسنامه، پیشین، ص 60
13- همانجا، ص 61
14- و 15 نقل از : تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی، جلد ششم، بخش اول، نشر ناشر، تهران، 1363، ص 308.
16- قابوسنامه، پیشین، ص 60.
منبع:
بخش شعر و ادب راسخون
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}